.می خروشد دریا
.هیچکس نیست به ساحل دریا
لکه ای نیست به دریا تاریک
که شود قایق
.اگر آید نزدیک
مانده بر ساحل
،قایقی ریخته شب بر سر او
پیکرش را ز رهی نا روشن
.برده در تلخی ادراک فرو
هیچکس نیست که آید از راه
.و به آب افکندش
و دیر وقت که هر کوهه آب
،حرف با گوش نهان می زندش
موجی آشفته فرا می رسد از راه که گوید با ما
.قصه یک شب طوفانی را
رفته بود آن شب ماهی گیر
تا بگیرد از آب
.آنچه پیوندی داشت
با خیالی در خواب
صبح آن شب ، که به دریا موجی
،تن نمی کوفت به موجی دیگر
چشم ماهی گیران دید
قایقی را به ره آب که داشت
.بر لب از حادثه تلخ شب پیش خبر
پس کشاندند سوی ساحل خواب آلودش
به همان جای که هست
در همین لحظه غمناک بجا
و به نزدیکی او
می خروشد دریا
وز ره دور فرا می رسد آن موج که می گوید باز
از شب طوفانی
داستانی نه دراز
سهراب سپهری
سلام
ای همه شرح تو
ای بدون شرح
توهم که مثل کاکا سیا شب نشینی
حالا اگه من تو شب بنشینم سیاهم و پیدا نیستم
همیشه روشن باشی .
سربزن .اگه پسندیدی لینک بده و متقابلا .
قربانت سیاسمبو
ممنون از اینکه به من سر زدی
حادثه... بیم... دریا... دلهره... مرگ!!!!!!۱!فرهنگ دریایی و عرفانی ما ایرانی ها!!! که سوختیم ولی نسوزاندیم!
از شب طوفانی
داستانی نه دراز
.......................................
سلام ممنون که به من سر زدی.
طراحی قشنگی داری ولی ای کاش لوگو استاندارد بود ۸۸*۳۱
موفق باشی
سلام
شعر سهراب مثل همیشه زیبا و خواندنی .
موفق و پیروز باشی .
مرسی که به من سر زدی. بیشتر دلم میخواد بدونم خودت چطور مینویسی. سهراب رو که همه میشناسن و خوندن
سلام
عجب شعری !!!
به به