هنوز یه چیزی کم دارم
حسی مث دلواپسی
حس دوباره گم شدن
یه جایی پشت بی کسی
هنوز به فکر گفتنم
به فکر زیر و رو شدن
اما یه چیزی کم دارم
برای قصه گو شدن
می خوام دوباره تب کنم گر بگیرم ، نفس نفس
با یک ترا نه گل کنم تازه بشم ، همین وبس
اما یه چیز ی کم دارم چیزی به رنگ چشم تو
غم غر یب یک سفر غم قشنگ چشم تو
می خوام دوباره گم بشم
تو کوچه های بچگی
می خوام منم تازه بشم
قد بکشم ، راس راسکی
می خوام منم سر بزنم
از ته بی حوصلگی
به سبزی خاطره ها
به سرخی دیوونگی
از تو غزل سرا بشم
از من من جدا بشم
وقف ثانیه ها بشم
خود خود خدا بشم
اما برای عاشقی
هنوز یه چیزی کم دارم
تا ته خواب خوب تو
قدم قدم بد می یارم ...
« شهیار قنبری »
امیدوارم که راستراستکی قد بکشی و بد نیاری. پیروز باشی!
منم یک چیزی کم دارم...
شعر های شهیار قنبری همیشه نوشابه است. یا حق
سلام وبلاگ قشنگی داری به من هم یه سری بزن خواستی لینک بده تا من هم لینک بدم
سلام و خسته نباشید .. عیدتون هم مبارک :)
شعرای خیلی قشنگی انتخاب کردید :) واقعا زیبا هتسندددد
من شهیار قنبری رو دوست دارم
و امید وارم که کتابش رو گیر بیارم وبخرمش و خواهم این کارو کرد ولی متاسفانه دیر شناختمش :)
خب موفق و خوشنود و خرم باشید
خدانگهدارتون و به امید دیدار بازز :)
شعر قبلی معرکست من عاشقشم بارها خوندمش و بهش فکر کردم و ازش کلی خاطره دارم
بهرحال علی جون دل قوی دار سحر نزدیک است
میگم لینک تو تو لیست این مردیکه چیکار میکنه
؟
از همه اینا که بگذریم
پول منو کی مییخوای بدی ؟
حتما باید سبکی کنم ؟