نمانده ام به سیب های باغ تو
خیره
چشم های تو بود
که لحظه های مرا باغی می خواست
بی آن که تو درختش باشی
من از جنسی دیگرم
آری
کبوترم
تکه ابری سپید و آزاد
بازیچه ی نسیم اقیانوس های دورست
ببر
مرا
ببر به تنگنای خود
سرم را ببر
پرپرم کن
اما مشتی از پرهام را در حیاط خانه بپاش
تا مرغ های خانگی بدانند
رد کدام پرواز را اشک بریزند
یا بخوانند که از کدام پرنده جا مانده اند
فرهاد سلمانیان
علی فکر نمی کنی باید لینک منو هم بذاری تو وبلاگت ؟
سلام
شعر فوق العاده ای بود .
شاد و پیروز باشی .