-
برتر از پرواز
سهشنبه 4 آذرماه سال 1382 01:37
.دریچه باز قفس بر تازگی باغ ها سر انگیز است .اما ، بال از جنبش رسته است .وسوسه چمن ها بیهوده است .میان پرنده و پرواز ، فراموشی بال و پر است : در چشم پرنده قطره بینایی است .ساقه به بالا می رود . میوه فرو می افتد.دگرگونی غمناک است .نور ، آلودگی است. نوسان ، آلودگی است. رفتن ، آلودگی .پرنده در خواب بال و پرش تنها مانده...
-
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست ...
دوشنبه 3 آذرماه سال 1382 01:57
واعظان کاین جلوه در محــراب و منبر میکنـــند چون بخلوت میـــــــروند آن کار دیگر میکنـــــند مشکلی دارم ز دانشمنــــــد مجلس باز پرس توبه فــــرمایان چرا خود توبه کمتر میکنـــــــند گوییـــــــــــــا باور نمیــــــــــــــدارند روز داوری کاین همـــه قلب و دغل در کار داور میکنـــــند بنده پیــــــــــــر خراباتم که...
-
آفتاب پشت پنجره ها
شنبه 1 آذرماه سال 1382 15:37
صبح خیال داد ز کف آفتاب را رویا شکست شیشه شیرین خواب را با چشمه زلال بگو رفت آنکه داشت قدر صدای زمزمه پای آب را از او بهشت هشت کتابست یادگار گل رفت و ما زکف ندهیم این گلاب را سهراب سایه بود ولی در بهار عشق می کاشت پشت پنجره ها آفتاب را سهراب نور بود ولی در تمام عمر از چهره بر نداشت حریر حجاب را در خلوت سکوت به خورشید...
-
جاودانگی
جمعه 30 آبانماه سال 1382 12:54
بر قله ایستادم آغوش باز کردم جان را به باد صبح تن را به آفتاب سپردم روح یگانگی با مهر ، با سپهر با سنگ ، با نسیم با آب، با گیاه در تار و پود من جریان یافت موجی لطیف، بافته از جوهر جهان تا عمق هفت پرده ی تن را زهم شکافت من" را ز من ربود" .ما" ماند" راه یافته در جاودانگی
-
نشانی نور
سهشنبه 27 آبانماه سال 1382 11:25
آهسته گام از شب زمین آمد و بر زمین جای پای عشق دمید دمی بر آسمان عطش ایستاد دمی به خواهش باران رقصید زمان میان پناه و گریز گم بود فضای ساقه تناور شد و راز روشن هستی در اوند ها لمید و باد پیچکان باغ را به سفره های پویایی خواند و سقف تماشا عریان شد در انتهای سبز راه صدای ترکش تنهایی جوانه را شکفت ستاره ها رویید و شب...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 آبانماه سال 1382 02:15
ساکت است سکوت هیچ کس نفس نمی کشد تو گویی همه ی عالم مرده است ومرگ آرام به لطافت سکوت در گور خود خفته است اینجا آخرین انتظار به نا امیدی تسلیم گشته است
-
بدون شرح
یکشنبه 25 آبانماه سال 1382 18:42
از آفتاب و نفس چنان بریدهخواهمشد .که لب از بوسهیِ ناسیراب برهنه بگو برهنه به خاکام کنند سراپا برهنه بدان گونه که عشق را نمازمیبریم،ــ که بیشایبهیِ حجابی با خاک عاشقانه درآمیختن میخواهم
-
بدون شرح
شنبه 24 آبانماه سال 1382 16:09
بیــا که نوبت صلحست و دوســـــــتی و عنــــــــایت به شــــــــرط آنکه نگوییــــــــــم از آنچه رفت حکایت بر این یکی شـــــــــده بودم که گرد عشق نگــــردم قضـــــــــای عشق درآمد بدوخت چشـــــــــم درایت ملامت من مســــــکین کسی کنـــــــــــــد که نداند که عشق تا به چه حـدست و حسن تا به چه غایت ز حـــــرص من چه...
-
دوست من
جمعه 23 آبانماه سال 1382 01:10
اگر می خواهی نگهم داری دوست من از دستم میدهی اگر می خواهی همراهی ام کنی دوست من تا انسان آزادی باشم میان ما همبستگی از آنگونه می روید که زندگی ما هر دو تن را غرق در شکوفه میکند .... شاملو
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 آبانماه سال 1382 08:39
.بالارو ، بالارو. بند نگه بشکن، و هم سیه بشکن .آمده ام ، آمده ام، بوی دگر می شنوم، باد دگر می گذرد .روی سرم بید دگر، خورشید دگر ،شهر تونی ، شهر تونی .می شنوی زنگ زمان : قطره چکید. از پی تو ، سایه دوید .شهر تو در کوی فراترها ، دره دیگرها . آمده ام، آمده ام، می لغزد صخره سخت، می شنوم آواز درخت ، شهر تونی ، شهر تونی خسته...
-
بدون شرح
چهارشنبه 21 آبانماه سال 1382 02:45
-
فصلِ دیگر
سهشنبه 20 آبانماه سال 1382 06:51
،بیآن که دیده بیند در باغ احساسمیتوان کرد در طرحِ پیچپیچِ مخالفسرایِ باد یاءسِ موقرانهیِ برگی که بیشتاب .برخاک مینشیند بر شیشههایِ پنجره آشوبِ شبنم است .ره بر نگاه نیست .تا با درون درآیی و در خویش بنگری با آفتاب و آتش دیگر ،گرمی و نور نیست تا هیمهخاکِ سرد بکاوی در ،رویایِ اخگری ،این فصل دیگریست که سرمایاش...
-
همراه
دوشنبه 19 آبانماه سال 1382 00:39
.تنها در بی چراغی شب ها می رفتم .دست هایم از یاد مشعل ها تهی شده بود .همه ستاره هایم به تاریکی رفته بود .مشت من ساقه خشک تپش ها را می فشرد .لحظه ام از طنین ریزش پیوند ها پر بود .تنها می رفتم ، می شنوی ؟ تنها .من از شادابی باغ زمرد کودکی براه افتاده بودم .آیینه ها انتظار تصویرم را می کشیدند .درها عبور غمناک مرا می...
-
شورم را
یکشنبه 18 آبانماه سال 1382 22:27
.من سازم : بندی آواز . برگیرم ، بنوازم. برتارم زخمه "لا" می زن ، راه فنا می زن .من دودم: می پیچم، می لغزم ، نابودم می سوزم ، می سوزم : فانوس تمنایم . گل کن تو مرا ، و درآ .آیینه شدم ، از روشن و از سایه بری بودم . دیو و پری آمد .دیو و پری بودم . در بی خبری بودم قرآن بالای سرم ، بالش من انجیل ، بستر من تورات ، وزبر پوشم...
-
هلا
یکشنبه 18 آبانماه سال 1382 01:31
تنها به تماشای چه ای ؟ .بالا، گل یک روزه نور .پایین، تاریکی باد .بیهوده مپای ، شب از شاخه نخواهد ریخت، و دریچه خدا روشن نیست .از برگ سپهر، شبنم ستارگان خواهد پرید .تو خواهی ماند و هراس بزرگ. ستون نگاه، و پیچک غم .بیهوده مپای .برخیز، که وهم گلی ، زمین را شب کرد .راهی شو، که گردش ماهی، شیار اندوهی در پی خود نهاد...
-
شکست ترانه
شنبه 17 آبانماه سال 1382 13:43
.میان این سنگ و آفتاب ، پژمردگی افسانه شد .درخت ، نقشی در ابدیت ریخت .انگشتانم برنده ترین خار را می نوازد .لبانم به پرتو شوکران لبخند می زند این تو بودی که هر وزشی ، هدیه ای نا شناس به دامنت می ریخت ؟ . و اینک هر هدیه ابدیتی است این تو بودی که طرح عطش را بر سنگ نهفته ترین چشمه کشیدی ؟ . واینک چشمه نزدیک ، نقشش در خود...
-
بدون شرح
شنبه 17 آبانماه سال 1382 13:00
گویند لحظه ی است روئیدن عشق آن لحظه هزاران بار تقدیم تو باد
-
در سفر آن سوها
جمعه 16 آبانماه سال 1382 16:11
.ایوان تهی است ، و باغ از یاد مسافر سرشار :در دره آفتاب ، سر برگرفته ای .کنار بالش تو ، بید سایه فکن از پا در آمده است .دوری، تو از آن سوی شقایق دوری در خیرگی بوته ها ، کو سایه لبخندی که گذر کند ؟ از شکاف اندیشه ، کو نسیمی که درون آید ؟ .سنگریزه رود ، برگونه تو می لغزد .شبنم جنگل دور، سیمای ترا می رباید .ترا از تو...
-
سرگذشت
چهارشنبه 14 آبانماه سال 1382 10:52
.می خروشد دریا .هیچکس نیست به ساحل دریا لکه ای نیست به دریا تاریک که شود قایق اگر آید نزدیک. مانده بر ساحل ،قایقی ریخته شب بر سر او پیکرش را ز رهی نا روشن .برده در تلخی ادراک فرو هیچکس نیست که آید از راه .و به آب افکندش و دیر وقت که هر کوهه آب ،حرف با گوش نهان می زندش موجی آشفته فرا می رسد از راه که گوید با ما .قصه یک...
-
مرثیه
دوشنبه 12 آبانماه سال 1382 09:17
:گفتند «ــ نمیخواهیم نمیخواهیم !که بمیریم» :گفتند «ــ !دشمناید !دشمناید !خلقان را دشمناید» چه ساده چه بهسادهگی گفتند و ایشان را چه ساده چه بهسادهگی !کشتند و مرگِ ایشان چندان موهِن بود و ارزان بود که تلاشِ از پیِ زیستن به رنجبارتر گونهیی :ابلهانه نمود سفری دشخوار و تلخ از دهلیزهایِ خم اندر خم و پیچ اندر پیچ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 آبانماه سال 1382 21:11
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند وان که این کار ندانست در انکار بماند محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد قصه ماست که در هر سر بازار بماند از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گمبد دوار بماند داشتم دلقی و صد عیب مرا می پوشید خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند
-
بر کدام جنازه مىگرید؟
یکشنبه 4 آبانماه سال 1382 15:55
؟بر کدام جنازه زار مىزند این ساز بر کدام مردهى پنهان مىگرید اى سازِ بىزمان در کدام غار ؟بر کدام تاریخ مىموید این سیم و زِه، این پنجهى نادان بگذار برخیزد مردمِ بىلبخند !بگذار برخیزد زارى در باغچه بس تلخ است زارى بر چشمههاى صافى زارى بر لقاحِ شکوفه بس تلخ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 آبانماه سال 1382 12:50
روز مــــــرگم نفسی مهلت دیدار بده وانگهم تا به لحــــــــــد فارغ و آزاد ببر دوش میگفت بمژگان درازت بکشــــم یارب از خاطـــــــرش اندیشه بیداد ببر
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 آبانماه سال 1382 06:35
به نام دل ، به نام شاهد و می به نام تار و تنبور و دف و نی به نام عاشقان لاابالی به نام همنشینان خیالی به نام دستهای جام بردار به نام عاشقان رفته بر دار به نام مجلس بزم شبانه به نام سرور این آشیانه خوشا جامی که مولا در کفم داد به دستی نی به دیگر او دفم داد خوشا رقصان درایم من به کویش ببوسم دست و رخسار نکویش خوشا آندم...
-
I AM STILL THINKING OF THAT RAVEN
چهارشنبه 30 مهرماه سال 1382 00:13
I am still thinking of that raven in the valleys of Yush: with the double rustle of its pair of black scissors it cut a slanting curve from the paper sky and through the dry croaking of its throat is said something to the nearby peak which the weary mountains bewildered under the full sun repeated for long in their...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 مهرماه سال 1382 05:35
در اندرون من خســته دل ندانـــــــم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 مهرماه سال 1382 17:19
...که به جانان نرسد تا نرسد کار به جانم
-
از ما به مهربانی یاد آرید
دوشنبه 28 مهرماه سال 1382 02:16
از ما چنان که باید و شاید کاری نرفته است اینک که پای رفتنمان نیست بی تاب و بی توان یعنی که تاب نیست، توان نیست هنگام برگذشتنمان نزدیک دیگر زمان ماندنمان نیست تنها چشم امید ما به شما مانده ست ای سروهای سبز جوان ای جنگل بزرگ جوانان سروقد گفتیم با بطالت پدر از بیم بیعت نمی کنیم و نکردیم اما بر جمع ما چه رفت که مفتون شدیم...
-
از ما به مهربانی یاد آرید
دوشنبه 28 مهرماه سال 1382 02:16
از ما چنان که باید و شاید کاری نرفته است اینک که پای رفتنمان نیست بی تاب و بی توان یعنی که تاب نیست، توان نیست هنگام برگذشتنمان نزدیک دیگر زمان ماندنمان نیست تنها چشم امید ما به شما مانده ست ای سروهای سبز جوان ای جنگل بزرگ جوانان سروقد گفتیم با بطالت پدر از بیم بیعت نمی کنیم و نکردیم اما بر جمع ما چه رفت که مفتون شدیم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 مهرماه سال 1382 02:26
چه جای ناله گر آغوشم از سه تار تهی است که نغمــــــه ی قلمم شور و چارگا ه من است ا ی دل هوا ی ط ـــــــــ ره ی یاری نمیــــــــکنی وان درد دل به سیـــــــــم ســه تار ی نمیکنی