-
ای عشق
یکشنبه 24 اسفندماه سال 1382 13:35
روزها در حسرت تو می مانم غروب ها به یاد تو می افتم و شبها در آتش تو می سوزم ای عشق
-
لوح گور
شنبه 23 اسفندماه سال 1382 01:51
نه در رفتن حرکت بود نه درماندن سکونی شاخه ها را از ریشه جدایی نبود و باد سخن چین با برگ ها رازی چنان نگفت که بشاید دوشیزه عشق من مادری بیگانه است و ستاره پر شتاب در گذرگاهی مایوس بر مداری جاودانه می گردد
-
فریاد بدرود
جمعه 22 اسفندماه سال 1382 20:44
این روزها، این روزهای استخوانسوز پایان عمر عشق و آغاز جدائیست این لحظه ها، این لحظه های مرگ پیوند آخر نفسهای چراغ آشنائیست *** چشمت پر از حرف است و لبهای تو خاموش سر میکشد از جان تو فریاد بدرورد من بر تو حیران،بر تو گریان،برتو مشتاق پا تا سرم سرد ونگاهم آتش آلود *** در دیده ی مات تو آهنگ وداع است ایوای من،در این سفر...
-
بی تو، با تو
چهارشنبه 20 اسفندماه سال 1382 09:08
آن روز با تو بودم امروز بی توام آن روز که با تو بودم بی تو بودم امروز که بی توام با توام
-
به پندار تو
دوشنبه 18 اسفندماه سال 1382 01:32
:به پندار تو !جهانم زیباست !جامه ام دیباست !دیده ام بیناست !زیانم گویاست !قفسم طلاست به این ارزد که دلم تنهاست؟
-
ستاره
یکشنبه 17 اسفندماه سال 1382 15:59
برای هر ستاره ای که ناگهان در آسمان غروب می کند دلم هزار پاره است دل هزار پاره را خیال آن که آسمان همیشه و هنوز پر از ستاره است چاره است
-
غرق تمنای توام
شنبه 16 اسفندماه سال 1382 01:10
در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم گر شکوه ای دارم زدل با یار صاحبدل کنم در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم اول کنم اندیشه ای تا برگزینم پیشه ای آخر به یک پیمانه می اندیشه را با طل کنم زآن رو ستانم جام را آن مایه آرام را تا خویشتن را لحظه ای از خویشتن غافل کنم از گل...
-
تصویر زن
جمعه 8 اسفندماه سال 1382 02:20
در سردر کاروانسرایی تصویر زنی به گچ کشیدند ارباب عمائم این خبر را از مخبر صادقی شنیدند گفتند که واشریعتا خلق روی زن بی نقاب دیدند آسیمه سر از درون مسجد تا سردر آن سرا دویدند ایمان و امان به سرعت برق می رفت که مؤمنین رسیدند این آب آورد آن یکی خاک یک پیچه ز گِل بر او بریدند ناموس به باد رفته ای را با یک دو سه مشت گِل...
-
هرجائی
سهشنبه 5 اسفندماه سال 1382 12:30
از پیش من برو که دل آزارم ناپایدار و سست و گنه کارم در کنج سینه یک دل دیوانه در کنج دل هزار هوس دارم قلب تو پاک و دامن من ناپاک من شاهدم به خلوت بیگانه تو از شراب بوسة من مستی من سر خوش از شرابم و پیمانه چشمان من هزار زبان دارد من ساقیم به محفل سرمستان تا کی ز درد عشق سخن گوئی گر بوسه خواهی از لب من, بستان عشق تو همچو...
-
گناه
یکشنبه 3 اسفندماه سال 1382 17:19
گنه کردم گناهی پر ز لذت کنار پیکری لرزان و مدهوش خداوندا چه می دانم چه کردم در آن خلوتگه تاریک و خاموش در آن خلوتگه تاریک و خاموش نگه کردم بچشم پر ز رازش دلم در سینه بی تابانه لرزید ز خواهش های چشم پر نیازش در آن خلوتگه تاریک و خاموش پریشان در کنار او نشستم لبش بر روی لب هایم هوس ریخت زاندوه دل دیوانه رستم فرو خواندم...
-
رؤیا
شنبه 2 اسفندماه سال 1382 03:00
باز من ماندم و خلوتی سرد خاطراتی ز بگذشته ای دور یاد عشقی که با حسرت و درد رفت و خاموش شد در دل گور روی ویرانه های امیدم دست افسونگری شمعی افروخت مرده ئی چشم پرآتشش را از دل گور بر چشم من دوخت ناله کردم که ای وای, این اوست در دلم از نگاهش, هراسی خنده ای بر لبانش گذر کرد کای هوسران, مرا می شناسی قلبم از فرط اندوه لرزید...
-
روزهای من
جمعه 1 اسفندماه سال 1382 12:20
کفشهای کودکی به پا تمام راه را دویده ام ولی باز هم دیر رسیده ام سالن های دراز دیوار های خط خطی و تخته سیاه سهم من باز هم نیمکت آخر است مشق های حساب همه بی جواب و باز هم جریمه ها جریمه ها......... و مداد من نوکش شکسته است ************ زنگ خورده است ولی من سال هاست پشت این نیمکت نشسته ام و مشق می کنم دفتر مشق من پرنده...
-
کسی که مثل هیچکس نیست
پنجشنبه 30 بهمنماه سال 1382 02:45
من خواب دیدهام که کسی میآید من خواب یک ستارهی قرمز دیدهام و پلک چشمم هی میپرد و کفشهایم هی جفت میشوند و کور شوم اگر دروغ بگویم من خواب آن ستارهی قرمز را وقتی که خواب نبودم دیدهام کسی میآید کسی میآید کسی دیگر کسی بهتر کسی که مثل هیچکس نیست، مثل پدر نیست، مثل انسی نیست، مثل یحیی نیست، مثل مادر نیست و مثل...
-
شعری برای تو
چهارشنبه 29 بهمنماه سال 1382 02:55
این شعر را برای تو می گویم در یک غروب تشنة تابستان در نیمه های این ره شوم آغاز در کهنه گور این غم بی پایان این آخرین ترانة لالائیست در پای گاهوارة خواب تو باشد که بانگ وحشی این فریاد پیچد در آسمان شباب تو بگذار سایة من سرگردان از سایة تو، دور و جدا باشد روزی به هم رسیم که گر باشد کس بین ما، نه غیر خدا باشد من تکیه...
-
ابر بهار
دوشنبه 20 بهمنماه سال 1382 23:42
چه کسی....میداند راز باریدن آن ابر بهار آخر ای خسته دلان عاشق....تا کنون از خودتان پرسیدید ؟ که چرا ابر بهار ، در همیشه خداگریان است ؟ چه شده است او که در اوج نگاست، این همه نالان است ؟ از که باید پرسید ؟؟؟ شاید آن ابر چو من ، در دل خود غم و اندوه نهانی دارد شاید او هم روزی زخم عشقی خورده است چه کسی میداند؟؟؟ شاید از...
-
انتقام
یکشنبه 19 بهمنماه سال 1382 01:34
باز کن از سر گیسویم بند پند بس کن, که نمی گیرم پند در امید عبثی دل بستن تو بگو تا به کی آخر, تا چند از تنم جامه برون آر و بنوش شهد سوزندة لب هایم را تا به کی در عطشی دردآلود به سر آرم همه شب هایم را خوب دانم که مرا برده ز یاد من هم از دل بکنم بنیادش باده ای, ای که ز من بی خبری باده ای تا ببرم از یادش شاید از روزنة...
-
بدون شرح
جمعه 17 بهمنماه سال 1382 09:49
هر که گفت بهر تو مردم دروغ گفت من راست گفتم که از برای تو زنده ام
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 بهمنماه سال 1382 01:48
چه کسی....میداند راز باریدن آن ابر بهار آخر ای خسته دلان عاشق....تا کنون از خودتان پرسیدید ؟ که چرا ابر بهار ، در همیشه خداگریان است ؟ چه شده است او که در اوج نگاست، این همه نالان است ؟ از که باید پرسید ؟؟؟ شاید آن ابر چو من ، در دل خود غم و اندوه نهانی دارد شاید او هم روزی زخم عشقی خورده است چه کسی میداند؟؟؟ شاید از...
-
می خواهم آب شوم ...
چهارشنبه 15 بهمنماه سال 1382 15:26
می خواهم آب شوم در گستره افق آنجا که دریا به آخر می رسد و آسمان آغاز می شود می خواهم با هر آنچه مرا در بر گرفته یکی شوم حس میکنم و می دانم دست می سایم و می ترسم باور میکنم و امیدوارم که هیچ چیز با آن به عناد بر نخیزد می خواهم آب شوم در گستره افق آنجا که دریا به آخر می رسد و آسمان آغاز می شود
-
نغمة درد
سهشنبه 14 بهمنماه سال 1382 01:41
و اینهمه زمن جدا با منی و دیده ات بسوی غیر بهر من نمانده راه گفتگو تو نشسته گرم گفتگوی غیر غرق غم دلم بسینه می طپد با تو بی قرار و بی تو بی قرار وای از آن دمی که بی خبر زمن برکشی تو رخت خویش ازین دیار سایة توام بهر کجا روی سر نهاده ام به زیر پای تو چون تو در جهان نجسته ام هنوز تا که بر گزینمش بجای تو شادی و غم منی...
-
شعلة رمیده
دوشنبه 13 بهمنماه سال 1382 18:54
می بندم این دو چشم پرآتش را تا ننگرد درون دو چشمانش تا داغ و پر تپش نشود قلبم از شعلة نگاه پریشانش می بندم این دو چشم پرآتش را تا بگذرم ز وادی رسوائی تا قلب خامشم نکشد فریاد رو می کنم به خلوت و تنهائی ای رهروان خسته چه می جوئید در این غروب سرد ز احوالش او شعلة رمیدة خورشید است بیهوده می دوید به دنبالش او غنچة شکفتة...
-
معشوق من
یکشنبه 12 بهمنماه سال 1382 02:20
معشوق من با آن تن برهنة بیشرم بر ساقهای نیرومندش چون مرگ ایستاد خطهای بیقرار مورب اندامهای عاصی او را در طرح استوارش دنبال میکنند معشوق من گویی ز نسلهای فراموش گشته است گویی که تاتاری در انتهای چشمانش پیوسته در کمین سواریست گویی که بربری در برق پرطراوت دندانهایش مجذوب خون گرم شکاریست معشوق من همچون طبیعت مفهوم...
-
خراب
چهارشنبه 10 دیماه سال 1382 17:03
فرسود پای خود را چشمم به راه دور تا حرف من پذیرد آخر که :زندگی رنگ خیال بر رخ تصویر خواب بود. دل را به رنج هجر سپردم، ولی چه سود، پایان شام شکوه ام. صبح عتاب بود. چشمم نخورد آب از این عمر پر شکست: این خانه را تمامی پی روی آب بود. پایم خلیده خار بیابان . جز با گلوی خشک نکوبیده ام به راه. لیکن کسی ، ز راه مددکاری، دستم...
-
باران
سهشنبه 9 دیماه سال 1382 20:37
من اگر باران را به پریشانی چشمان تو مهمان کردم بر دلم حسرت لبخند تو ماند قصد من شادی بود قصه ام قصه آبادی بود ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 آذرماه سال 1382 14:04
دیدی ای دل که غم عشق دگر باره چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار طالع بی شفقت بین که درین کار چه کرد برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد ساقیا جام میم ده که نگارنده عیب نیست...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 آذرماه سال 1382 01:16
جواب شعر کوچه فریدون مشیری : بی تو طوفان زده دشت جنونم صید افتاده به خونم تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم بی من از کوچه گذر کردی و رفتی بی من از شهر گذر کردی و رفتی تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم تو ندیدی نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی چون در خانه ببستم دگر از پای نشستم...
-
بدون شرح
یکشنبه 9 آذرماه سال 1382 10:23
هنوز یه چیزی کم دارم حسی مث دلواپسی حس دوباره گم شدن یه جایی پشت بی کسی هنوز به فکر گفتنم به فکر زیر و رو شدن اما یه چیزی کم دارم برای قصه گو شدن می خوام دوباره تب کنم گر بگیرم ، نفس نفس با یک ترا نه گل کنم تازه بشم ، همین وبس اما یه چیز ی کم دارم چیزی به رنگ چشم تو غم غر یب یک سفر غم قشنگ چشم تو می خوام دوباره گم بشم...
-
آبی، خاکستری، سیاه
شنبه 8 آذرماه سال 1382 02:12
در شبان غم تنهایی خویش عابد چشم سخنگوی توام من در این تاریکی من در این تیره شب جانفرسا زائر ظلمت گیسوی توام .... شکن گیسوی تو موج دریای خیال کاش بازورق اندیشه شبی از شط گیسوی مواج تو، من بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم کاش بر این شط مواج سیاه همه عمر سفر میکردم و ای ، باران باران شیشه پنجره را باران شست از دل من اما...
-
بدون شرح
جمعه 7 آذرماه سال 1382 02:38
رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما برخاستیم و نقش تو در نفس ما چنانک با چون خودی درافکن اگر پنجه میکنی جرمی نکردهام که عقوبت کند ولیک شکر خدای بود که آن بت وفا نکرد سعدی نگفتمت که به سرو بلند او فرمای خدمتی که برآید ز دست ما هر جا که هست بی تو نباشد نشست ما ما خود شکستهایم چه باشد شکست ما مردم به شرع مینکشد ترک مست ما...
-
عاشقانه
پنجشنبه 6 آذرماه سال 1382 03:05
ælz ÝìËÛo ßN êDëäo qC Hz êC ælz ÝìËÜv ÖCßN p®µ qC éÜìv ¢ëßh ækpOwÊ Ý× Ù¡Z êÞo éF êC ¢ìF æÞlÛC qC ælì¡iF ÙëkDz ÅDh ÙwV lëßz éÆ íÛCoDF ßaØç ÅDJ ækpÆ DçíÊkßÎAq ÙìOwç Ý× ÚCqßv ÝN êDç¢KN êC Ý× ÚDÊt× õëDv ok í¡NA pNoDzpv DçoCr×lÜÊ q êC pNoDF pJ DçéhDz Ýëoq q êC Dçlìzoßh pF ækß¡ËF ok êC DçlëkpN PØϱ ÖßWç ok PwìÛ ÙìF êkok q...