امروزمن وتوکاش فردانشود
آن ماه بزرگ کاش پیدانشود
امروزتوبامنی وامروزخوش است
فرداشایددیگرازاین خبرهانشود...


دیدی غزلی سرودعاشق شده بود
انگارخودش نبودعاشق شده بود
افتادوشکست زیرباران پوسید
آدم که نکشته بودعاشق شده بود!


یک نفرمست پیش می آید
کوزه دردست پیش می آید
عاشقی جرم نیست مردم
اتفاق است پیش می آید...


اینجاهمه ازنشاطمان کم کردند
ازلذت ارتباطمان کم کردند
هروقت کمی عشق تعارف کردیم
ازنمره انضباطمان کم کردند


ای شیخ که بیجاخم می میشکنی
وندرصف رندان دف ونی می شکنی
آن خم که به میخانه معموردلت
لبریزمی ریاست ...کی می شکنی ؟؟؟


نظرات 2 + ارسال نظر
الهام سه‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 03:59 ب.ظ

آفرین .
کم کم وقت اینه که دیوان چاپ کنی ها . کلی فروش می کنه .

آیدا پنج‌شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:25 ق.ظ http://www.aida755.blogsky.com

سلام .
وبلاگ بسیار جالبی داری موفق باشی .
از اینکه به وبلاگحقر من سر زدید ممنونم.
همیشه شاد باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد