دشتها نام تو را می گویند کوهها شعر مرا می خوانند ،کوه باید شد و ماند ،رود باید شد و رفت .دشت باید شد و خواند در من این جلوه اندوه ز چیست؟ در توا ین قصه پرهیز- که چه؟ ،در من این شعله عصیان نیاز در تو دمسردی پاییز– که چه؟ !حرف را باید زد !درد را باید گفت .سخن از مهر من و جور تو نیست سخن از ،متلاشی شدن دوستی است ...و عبث بودن پندار سرورآور مهر ،سینه ام آینه ای ست !با غباری از غم ...من چه می گویم، آه ،با توا کنون چه فراموشیها .با من اکنون چه نشستنها، خاموشیهاست
سلام دوست عزیز ممنونم که به من سر میزنی و معذرت که هنوز لینک بدون شرح را نگذاشتهام ، مشکلی وجود دارد که به زودی حل میشود ببه خاطر مطلب ۱۸ تیر هم ممنون
سلام علی جان........ کولی تنها چشم به راه خوبیهایت در انتظار نشسته..... حضور گرمت را دریغ مدار از من که کلبه تاریکم در انتظار روشنایی وجود توست............ یاعلی
سلامعزیز!!استفاده کردیماز شعر زیبا!! حیف که حمید مصدق از دست رفت!!
سلام دوست عزیز
ممنونم که به من سر میزنی
و معذرت که هنوز لینک بدون شرح را نگذاشتهام ، مشکلی وجود دارد که به زودی حل میشود
ببه خاطر مطلب ۱۸ تیر هم ممنون
لذت بردم.
شعرزیباییه ...
ولی من مطمئن نیستم شما هر روز روزنگار رو می خونید!!!!
سلام علی جان........
کولی تنها چشم به راه خوبیهایت در انتظار نشسته..... حضور گرمت را دریغ مدار از من که کلبه تاریکم در انتظار روشنایی وجود توست............ یاعلی
باعرض سلام و درود بر شما هم میهن پاینده باشید و جاودان. زنده باد آزادی.
چه انتخاب خوبی.
حسن سلیقه شماست.
موفق باشید..
علی بابا خوب بود
واقعا عالی بود
۱۸ تیر میبینمت ؟
دیگه به ما سر نمی زنی !!!!