.تنها در بی چراغی شب ها می رفتم .دست هایم از یاد مشعل ها تهی شده بود .همه ستاره هایم به تاریکی رفته بود .مشت من ساقه خشک تپش ها را می فشرد .لحظه ام از طنین ریزش پیوند ها پر بود .تنها می رفتم ، می شنوی ؟ تنها .من از شادابی باغ زمرد کودکی براه افتاده بودم .آیینه ها انتظار تصویرم را می کشیدند .درها عبور غمناک مرا می جستند .و من می رفتم ، می رفتم تا در پایان خودم فرو افتم .ناگهان ، تو از بیراهه لحظه ها ، میان دو تاریکی ، به من پیوستی :صدای نفس هایم با طرح دوزخی اندامت در آمیخت همه تپش هایم از آن تو باد، چهره به شب پیوسته ! همه .تپش هایم من از برگریز سرد ستاره ها گذشته ام .تا در خط های عصیانی پیکرت شعله گمشده را بربایم ،دستم را به سراسر شب کشیدم .زمزمه نیایش در بیداری انگشتانم تراوید ،خوشه فضا را فشردم .قطره های ستاره در تاریکی درونم درخشید و سرانجام .در آهنگ مه آلود نیایش ترا گم کردم
.میان ما سرگردانی بیابان هاست .بی چراغی شب ها ، بستر خاکی غربت ها ، فراموشی آتش هاست .میان ما "هزار و یک شب" جست و جوهاست
همیشه زندگی آدمها همینه یه امید و یه اتفاق تازه و تا می آی به خودت بجنبی ... دوباره باید از اول شروع کنی که اگه بتونی نمیدونم شاید زیبایی دنیا به همینه همیشه شاد باشی
بزن قدش کاکو که همشهری هستیم بای
salam...in naghashi ha ro khodet mikeshi
مدتی سرنزده بودم. انگار ping نمیکنی وقتی چیز جدیدی مینویسی. توانمند و سرخوش باشی!
salam ali joon :) yek bare dige mamnoon ke vaghtet ro gozashti va be didar ma umadva rusti sherhat vaghean zibast i
همیشه زندگی آدمها همینه
یه امید و یه اتفاق تازه و تا می آی به خودت بجنبی ...
دوباره باید از اول شروع کنی که اگه بتونی
نمیدونم شاید زیبایی دنیا به همینه
همیشه شاد باشی
سفر طولانی داشته ای و سر انجامی نا فر جام. سفرت به پایان نرسیده مسافر.
جاری باشی....