،این فصل دیگریست
،بیآن که دیده بیند | |
در باغ |
احساسمیتوان کرد
در طرحِ پیچپیچِ مخالفسرایِ باد
یاءسِ موقرانهیِ برگی که | |
بیشتاب |
.برخاک مینشیند
بر شیشههایِ پنجره | |
آشوبِ شبنم است |
.ره بر نگاه نیست
.تا با درون درآیی و در خویش بنگری
با آفتاب و آتش | |
دیگر |
،گرمی و نور نیست
تا هیمهخاکِ سرد بکاوی | ||
در | ||
،رویایِ اخگری |
که سرمایاش | |
از درون |
درکِ صریحِ زیبایی را | |
،پیچیده میکند |
یادش بهخیر پاییز | |
با آن |
توفانِ رنگ و رنگ | |
که برپا |
خاموش نیست کوره | |
:چو دیسال |
:مطلب از این قرار است
چیزی فسرده است و نمیسوزد | |
امسال |
در سینه
!در تنام
سلام.اولا مرسی که به وبلاگ من اومدین.ثانیا من در حال تست بودم.bye
میگما علی آقو میشه ییکم زیر دیپلم بینویسی ؟؟؟