آفتاب پشت پنجره ها

صبح خیال داد ز کف آفتاب را
رویا شکست شیشه شیرین خواب را
با چشمه زلال بگو رفت آنکه داشت
قدر صدای زمزمه پای آب را
از او بهشت هشت کتابست یادگار
گل رفت و ما زکف ندهیم این گلاب را
سهراب سایه بود ولی در بهار عشق
می کاشت پشت پنجره ها آفتاب را
سهراب نور بود ولی در تمام عمر
از چهره بر نداشت حریر حجاب را
در خلوت سکوت به خورشید راه یافت
افراشت بر فراز سحر شعر ناب را
با رنگ گونه، گل را شکوه داد
بر لوح جان سپرد گل انتخاب را
گاهی به روی صفحه آب روان جوی
تصویر می نمود گذشت شباب را
گاهی بگوش کوچک گلبرک می سپرد
نجوای دلخراش شب اضطراب را




نظرات 3 + ارسال نظر
پریا یکشنبه 2 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 05:26 ق.ظ http://pariya.blogsky.com

گاهی وفا را وجب می نمود ولی

در دل می شمرد اهل کتاب را

سارا یکشنبه 2 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 11:23 ق.ظ http://beautylonelysky.persianblog.com

سلام....خوبی...چه عجب.....می دونم من خیلی بی معرفتم....از بس وبلاگم شکلک دراورد!!!

شاید گلرو دوشنبه 3 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:46 ق.ظ

زیبا بود و منو .........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد