من مدتی است ابر بهارم برای تو باید ولم کنند ببارم برای تو این روزها پر از هیجان تغزّ لم چیزی بجز ترانه ندارم برای تو جان من است و جان تو،امروز حاضرم این را به پای آن بگذارم برای تو از حدّ «دوست دارمت» اعداد عاجزند اصلاًنمی شود بشمارم برای تو این شهر در کشاکش کوه و کویر و دشت دریا نداشت دل بسپارم برای تو من ماهیم تو آب،تو ماهی و من آفتاب یار منی و مثل تو یارم برای تو با آن صدای ناز برایم غزل بخوان تا وقت مرگ حوصله دارم برای تو
علی
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1382 ساعت 02:42 ب.ظ