تاریک

،‌ چه جای ماه
که حتی شعاع فانوسی
درین سیاهی جاوید کورسو نزند
به جز طنین قدمهای گزنه ی سرمست
صدای پای کسی
. سکوت مرتعش شهر را نمی شکند

به هیچ کوی و گذر
.صدای خنده ی مستانه ای نمی پیچد
 کجا رها کنم این بار غم که بر دوش است ؟
! چراغ میکده ی آفتاب خاموش است

بدون شرح

سخن عشق نه آن است که بزبان آید