چو مولوی ز نفس آتش جــــــــدایی ریخت
بسوخت مثنوی و در نی «کسایی» ریخت
نشان کوچه ی نی در هنـر چه می جوییـد
که نی ز روز نخستین بنـــــــــام وی روییـد
شکستگی نرسـد گفته ی مـرا که درست
نی از ازل به هــوای لب «کسایی» رست
به دنبال چه هستی ؟؟؟ عشق !!!؟!!!همین جاست .
غافلان ، همسازندتنها طوفان کودکان ناهمگون می زاید