امروزمن وتوکاش فردانشود
آن ماه بزرگ کاش پیدانشود
امروزتوبامنی وامروزخوش است
فرداشایددیگرازاین خبرهانشود...


دیدی غزلی سرودعاشق شده بود
انگارخودش نبودعاشق شده بود
افتادوشکست زیرباران پوسید
آدم که نکشته بودعاشق شده بود!


یک نفرمست پیش می آید
کوزه دردست پیش می آید
عاشقی جرم نیست مردم
اتفاق است پیش می آید...


اینجاهمه ازنشاطمان کم کردند
ازلذت ارتباطمان کم کردند
هروقت کمی عشق تعارف کردیم
ازنمره انضباطمان کم کردند


ای شیخ که بیجاخم می میشکنی
وندرصف رندان دف ونی می شکنی
آن خم که به میخانه معموردلت
لبریزمی ریاست ...کی می شکنی ؟؟؟



نمی سرایمت بسان کسان
بامدیحه های کثیف ومرثیه های طنز
تودرخورسپیدغزلهای سرخی
درخورشعرهایی که به پایان نمی رسند
که فرشته ای درجهنم بودی
که پناهنده زمین ات خواندند
وچه باکی ست
که زندگیت شهادت میدهدشهادتت را...
ای شکسته نی روییده ازخاک خاکیان
افروخته خودنفروخته
گلهای کویر به شوق تومی شکوفند
- درقالیش-
وستاره هاش
تورامی درخشند...
چه شاعرانه به ریگراه کویرها گم گشتی
وچه بی سرانجام سروده ام
سروده ناسروده ات را..............

سلام

اگه اینجا یک ذره درهم و برهم هست ببخشید
چون در حال تغییر دکوراسیون هستم
و در حال تست هستم
انشا ا... که خوب میشه
می بینمتون