امروزمن وتوکاش فردانشود
آن ماه بزرگ کاش پیدانشود
امروزتوبامنی وامروزخوش است
فرداشایددیگرازاین خبرهانشود...
دیدی غزلی سرودعاشق شده بود
انگارخودش نبودعاشق شده بود
افتادوشکست زیرباران پوسید
آدم که نکشته بودعاشق شده بود!
یک نفرمست پیش می آید
کوزه دردست پیش می آید
عاشقی جرم نیست مردم
اتفاق است پیش می آید...
اینجاهمه ازنشاطمان کم کردند
ازلذت ارتباطمان کم کردند
هروقت کمی عشق تعارف کردیم
ازنمره انضباطمان کم کردند
ای شیخ که بیجاخم می میشکنی
وندرصف رندان دف ونی می شکنی
آن خم که به میخانه معموردلت
لبریزمی ریاست ...کی می شکنی ؟؟؟