همه گه شاهد و گاهی گواهند
همه گه فارغ و گاهی به زندان
همه جاری دشت خشک احسان
همه کامل برای درک انسان
*
به تاریکی شب های روشن
به خاموشی صدای گریه کردن
به آرامی طوفان دل من
به آزادی مرغان در بند
*
مرا راهی برای فهم رندان
مرا رازی برای چشم کتمان
مرا کاری برای زنده بودن
مرا دامی به راه سیر چشمان
*
تو افکارت همه شهر خود من
تو پندارت همه جان دل من
تو چشمانت همه ناظر بودن
تو کتمانت همه مَفَّر رفتن
*
بیا راهی بگو از خانه خویش
بیا رازی بگو از غفلت من
بیا شمعی فروزیم نور باشد
بیا از او بگوئیم و از من
***
شرحی دیگر
عشق آخرین همسفر من ، مثل تو منو رها کرد
شرحی دیگر