!ز شور عشق ندانم کجا فرار کنم
چگونه چاره این جان بیقرار کنم .
بسان بوته آتش گرفته ام ، در باد ،
کجا توانم این شعله را مهار کنم ؟
رسیده کار به آنجا که اشتیاقم را
برای مردم کوی و گذر هوار کنم
چنین که عشق تو ام می کشد به شیدایی
شگفت نیست که فریاد یار یار