همراه

.تنها در بی چراغی شب ها می رفتم
.دست هایم از یاد مشعل ها تهی شده بود
.همه ستاره هایم به تاریکی رفته بود
.مشت من ساقه خشک تپش ها را می فشرد
.لحظه ام از طنین ریزش پیوند ها پر بود
.تنها می رفتم ، می شنوی ؟ تنها
.من از شادابی باغ زمرد کودکی براه افتاده بودم
.آیینه ها انتظار تصویرم را می کشیدند
.درها عبور غمناک مرا می جستند
.و من می رفتم ، می رفتم تا در پایان خودم فرو افتم
.ناگهان ، تو از بیراهه لحظه ها ، میان دو تاریکی ، به من پیوستی
:صدای نفس هایم با طرح دوزخی اندامت در آمیخت
همه تپش هایم از آن تو باد، چهره به شب پیوسته ! همه
.تپش هایم
من از برگریز سرد ستاره ها گذشته ام
.تا در خط های عصیانی پیکرت شعله گمشده را بربایم
،دستم را به سراسر شب کشیدم
.زمزمه نیایش در بیداری انگشتانم تراوید
،خوشه فضا را فشردم
.قطره های ستاره در تاریکی درونم درخشید
و سرانجام
.در آهنگ مه آلود نیایش ترا گم کردم

.میان ما سرگردانی بیابان هاست
.بی چراغی شب ها ، بستر خاکی غربت ها ، فراموشی آتش هاست
.میان ما "هزار و یک شب" جست و جوهاست

شورم را

.من سازم : بندی آواز . برگیرم ، بنوازم. برتارم زخمه
"لا" می زن ، راه فنا می زن
.من دودم: می پیچم، می لغزم ، نابودم
می سوزم ، می سوزم : فانوس تمنایم . گل کن تو مرا ، و درآ
.آیینه شدم ، از روشن و از سایه بری بودم . دیو و پری آمد
.دیو و پری بودم . در بی خبری بودم
قرآن بالای سرم ، بالش من انجیل ، بستر من تورات ، وزبر پوشم اوستا، می بینم خواب
.بودایی در نیلوفر آب
هر جا گل های نیایش رست ، من چیدم . دسته گلی دارم ، محراب تو دور از دست: او بالا
.من در پست
خوشبو سخنم ، نی ؟ باد "بیا" می بردم ، بی توشه شدم در کوه "کجا" ، گل چیدم ، گل خوردم
در رگ ها همهمه ای دارم ، از چشمه خود آبم زن ، آبم زن
و به من یک قطه گوارا کن ، شورم را زیبا کن
باد انگیز ، درهای سخن بشکن ، جا پای صدای می روب. هم دود "چرا" می بر، هم موج "من" و "ما" و "شما" می بر
ز شبم تا لاله بیرنگی پل بنشان ، زین رویا در چشمم گل
.بنشان ، گل بنشان

هلا

تنها به تماشای چه ای ؟
.بالا، گل یک روزه نور
.پایین، تاریکی باد
.بیهوده مپای ، شب از شاخه نخواهد ریخت، و دریچه خدا روشن نیست
.از برگ سپهر، شبنم ستارگان خواهد پرید
.تو خواهی ماند و هراس بزرگ. ستون نگاه، و پیچک غم
.بیهوده مپای
.برخیز، که وهم گلی ، زمین را شب کرد
.راهی شو، که گردش ماهی، شیار اندوهی در پی خود نهاد
...زنجره را بشنو: چه جهان غمناک است، و خدایی نیست، و خدایی هست، و خدایی
.بی گاه است، ببوی و برو، و چهره زیبایی در خواب دگر ببین