-
مشیری
چهارشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1382 11:31
چرا این روزها کسی از مشیری سراغی نمی گیره www.farhang.com
-
دف
چهارشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1382 11:21
دف را بگیر دف بزن ای ناز! دف بزن دف دف ددف ددف دددف باز دف بزن آتش! سیاوشانه به تو دل نهاده ایم تاانتهای نقطه ی پرواز دف بزن دف روزگارهاست شهیدان دست تو ست ما شاهدیم شاهد این راز دف بزن لبخند سیلی است تبسم کمی بخند لبخند گشته باز چه غماز دف بزن در غربت است ... شهر غروبیست بی شکوه سرماست انتهاست در باز! دف بزن پایانمم!...
-
فالگیر پیر
چهارشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1382 01:57
اگه دلت گرفته بیا یه سر به این حافظ ما بزن مشکلت بهش بگو کلی بهت حال میده www.payvand.com/hafez
-
ضد حال نامه
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1382 23:19
چقدر بده که آدم یک دوست خوب داشته باشه و نتونه باهاش حرف بزنه...درسته که سکوت سرشار از ناگفتنیهاست اما خیلی چیزها را هم باید گفت و هم باید شنید... خیلی سخته که حرف همدیگر را نفهمیم... .... خیلی ناراحت کننده است... وقتی که یه دوست خوب را از دست میدی... انگار که...
-
اول قنبری یا مصدق
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1382 23:15
رستنی ها کم نیست، من و تو کم بودیم... خشک و پژمرده و تا روی زمین خم بودیم! گفتنی ها کم نیست، من و تو کم گفتیم... مثل هذیان دم مرگ از آغاز چنین در هم و بر هم گفتیم! دیدنی ها کم نیست، من و تو کم دیدیم... بی سبب از پاییز جای میلاد اقاقی ها را پرسیدیم! چیدنی ها کم نیست، من و تو کم چیدیم... وقت گل دادن عشق روی دار قالی بی...
-
این هم از شاملو
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1382 23:11
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد، ومهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت. روزی که کمترین سرود بوسه است... وهر انسان برای هر انسان برادری ست، روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند، قفل افسانه یی ست، و قلب، برای زندگی بس است. روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است... تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی! روزی...
-
ناکجا آباد
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1382 15:55
قومی مـتـفـکرند اندر ره دین قومی به گمان فـتاده در راه یقین میترسـم از آن که بانـگ آید روزی کای بیخبران راه نه آنست و نه این در کارگـه کوزهگری رفـتـم دوش دیدم دو هزار کوزه گویا و خـموش ناگاه یکی کوزه برآورد خروش کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش از تن خشک شاخه ها، توقع جوانه نیست اسب نفس بریده را، طاقت تازیانه نیست از...
-
نظر شما چیه ؟
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1382 15:51
“ رسیدن به عشق حقیقی مثل دیدن ماهه ! می شه ماه رو هم توی آسمون دید و هم روی آب توی حوض! چرا برای دیدن ماه به خود ماه نگاه نمی کنیم؟! چرا حتما باید سرمون رو بندازیم پایین و روی آبی رو نگاه کنیم که ممکنه بواسطه ی یه وزش نسیم ماه رو ازمون بگیره؟! آره! باید سر رو بلند کرد! به خودش نگاه کرد! به ماه نگاه کرد! ماهی که حتی...
-
End ضد حال
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1382 15:49
امید وارم در پناه حق خلاصه حسابی حال کنید . نماینده معتبر ترین موسسه آموزش عالی در سرزمین آزادی ها ایران http://www.balagh.net/
-
. . . خدائی عالمی داره
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1382 15:26
ترکه کلیدش رو تو ماشین جا میگذاره، تا بره کلید ساز بیاره زن و بچش دو ساعت تو ماشین گیر میکنن! از ترکه میپرسن چندتا بچه داری؟ انگشت کوچیکشو نشون میده، میگه: هفت تا! ملت کف میکنن، میگن: بابا این که فقط یکیه! میگه: آخه دادم mp3ش کردن! ترکه کارت تلفن میخره، عجالتاً اول میده پرسش کنن ترکه ساعت سه نصفِ شب زنگ میزنه صدا و...
-
قرعه کشی بانک ملی در قزوین
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1382 15:22
قرعه کشی بانک ملی در قزوین یکی از بانک ها تو قزوین قرعه کشی می کنه و نتایج رو به این صورت اعلام می کنه: نفر سوم: آقای فلانی برنده دو عدد کودک نفر دوم : آقای فلانی برنده سه عدد کودک و نفر اول: آقای فلانی برنده کلید طلایی مهد کودک
-
بیاد مرحوم فریدون مشیری
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1382 15:13
:: باور نداشتم که گل آرزوی من با دست نازنین تو بر خاک اوفتد با اینهمه هنوز به جان م ی پرستمت بالله اگر که عشق چنین پاک اوفتد می بینمت هنوز و به دیدار واپسین گریان درآمدی که : فریدون خدا نخواست غافل که من بجز تو خدایی نداشتم اما دریغ و درد، نگفتی چرا نخواست بیچاره دل خطای تو در چشم او نکوست گوید به من :هر آنچه که او...
-
از اون حرفها
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1382 15:03
http://www.thedaf.com/ ببینید سفارش بدید وقتی بدستتون رسید به ما هم نشون بدید
-
ضد حال نامه
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1382 14:49
راست میگویی؟ نمیدانی تو منظورم هنوز؟ پس چرا گفتی که میبخشید معذورم هنوز؟ عاشقت بودم همین! حالا بگو مفهوم بود؟ عاشقت هستم ! همین حالا پر از شورم هنوز باز کن دفترچهی ِ آن خاطراتِ دور ِدور با رسولان ِ غزل چون آیه مستورم هنوز همچو جیحون در میان ِ جلگهها جاری شدی ماهی کوچک چه شد؟ ای ماه ِ پرنورم هنوز! من گذشتم از بسی...
-
تو رو چی صدا کنم
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1382 14:46
« من چرا دل به تو دادم که دلم می شکنی ؟ » هر چه از عشق بگویم تو همه طعنه زنی طعنه زن ... باک ندارد دل غمدیده ی من هر چی باشه من یه مَردم تو هم از جنس زنی !!! می گی نه ؟ یالا بفرما خل و چل قحطه تو دنیا ؟ که شدی همدم او مردک احمق حسنی ؟ آخه دختر دل من نازکه از برگ گله حیف من نیست که همش زرتی تو ذوقم می زنی ؟ من همش گل...
-
دروغ گو سگ می باشد
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1382 14:42
من مدتی است ابر بهارم برای تو باید ولم کنند ببارم برای تو این روزها پر از هیجان تغزّ لم چیزی بجز ترانه ندارم برای تو جان من است و جان تو،امروز حاضرم این را به پای آن بگذارم برای تو از حدّ «دوست دارمت» اعداد عاجزند اصلاًنمی شود بشمارم برای تو این شهر در کشاکش کوه و کویر و دشت دریا نداشت دل بسپارم برای تو من ماهیم تو...
-
مگه کری ؟؟؟؟
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1382 14:26
فریاد نمیزنم نزدیکتر میآیم تا صدایم را بشنوی
-
عشق است...
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1382 14:22
عشق است... باز این ترانهها را عشق است رخش سرخ بادپا را عشق است عشق، درگیر غروب درد است بازهم طلوع ما را عشق است آی! از خانهی زخم و گریه غربت بغضگشا را عشق است آی! از آب و هوای بی عشق بادبان ناخدا را عشق است اهل بیمرزترین دریا باش آی! اهل همهجا را عشق است از غزلباختگان میترسم شعرهای بیهوا را عشق است ای قشنگ...